برگزاری نشست انتقال تجربه با حضور عادل تبریزی در سینما هویزه مشهد شعر افشین علا خطاب به رژیم صهیونی | عاقبت بیت‌المقدس را رها خواهیم کرد فریبرز عرب‌نیا: ترجیح می‌دهم در کنار مردم کشور عزیزم باشم + فیلم سریال محرمی «جایی برای همه» روی آنتن شبکه دو + زمان پخش آمار فروش سینماها در روزهای جنگ بین اسرائیل و ایران اکران سیار فیلم‌های کودکانه در مشهد کارگردان فیلم بعدی «جیمز باند» مشخص شد «کاتیا فولمر» ایران‌شناس آلمانی درگذشت فصل پایانی سریال «اسکویید گیم» در راه است تکرار سریال «مختارنامه» از شبکه آی‌فیلم (محرم ۱۴۰۴) + زمان پخش قدردانی سخنگوی پلیس از اصحاب قلم در دوران جنگ رژیم صهیونیستی علیه ایران | عزیزان رسانه، گل کاشتید، دستانتان را می‌بوسم برنامه‌های حمایتی وزارت فرهنگ و ارشاد برای جبران خسارات گروه‌های موسیقی و نمایشی اجرای باشکوه ارکستر سمفونیک تهران در میدان آزادی حسام خلیل‌نژاد، بازیگر سینما و تلویزیون: اگر امروز هنری هست، میراث شهیدان است فیلم‌های آخر هفته تلویزیون (۵ و ۶ تیر ۱۴۰۴) + شبکه و زمان پخش سیمای محرم ۱۴۰۴ | معرفی برنامه‌های ویژه تلویزیون همراه با زمان پخش چرا توزیع سریال «شکارگاه» به تعویق افتاد؟
سرخط خبرها

حکایت نیکی کردن و انداختن در دجله

  • کد خبر: ۱۷۲۶۱۵
  • ۱۳ تير ۱۴۰۲ - ۱۲:۳۵
حکایت نیکی کردن و انداختن در دجله
در روزگاران قدیم پادشاهی زندگی می‌کرد که مقر پادشاهی اش شهری در کنار رود دجله بود ...

در روزگاران قدیم پادشاهی زندگی می‌کرد که مقر پادشاهی اش شهری در کنار رود دجله بود. پادشاه غلامی داشت و به او بسیار علاقه‌مند بود و با او معاشرت می‌کرد و انواع فنون و مهارت‌ها را به او آموخته بود و هیچ گاه او را از خود دور نمی‌کرد. روزی پادشاه تصمیم گرفت با جمعی از درباریان و ملازمان و مأموران و محافظان و غلام برای گردش و تفریح به کنار رودخانه برود. وقتی پادشاه و همراهان به کنار رودخانه رسیدند، غلام از پادشاه رخصت خواست تا مقداری در آب شنا کند.

پادشاه رخصت داد و غلام برای شنا به داخل رودخانه رفت. وقتی ناهار آماده شد، هرچه غلام را صدا کردند، جوابی نداد. به دستور پادشاه مأموران و ملازمان رودخانه را جست وجو کردند، اما اثری از غلام نیافتند. پادشاه بسیار افسرده و غمگین شد و دستور داد همه بسیج شوند و تا غلام را پیدا نکرده اند، بازنگردند. پنج روز بعد یکی از مأموران، غلام را دوازده فرسخ پایین تر، در حالی که در یکی از شکاف‌های رودخانه گیر افتاده بود، پیدا کرد و به نزد پادشاه برد.

پادشاه با دیدن غلام شادمان شد و او را در آغوش کشید و گفت: چه بوی گندی می‌دهی! حتما گرسنه هستی. غلام گفت: خیر. غذا صرف شده است. پادشاه گفت: چگونه؟ در شکاف رودخانه غذا سرو می‌شود؟ غلام گفت: هر روز یک قرص نان داغ که روی سبدی قرار داشت، با جریان آب به سمت من می‌آمد و من آن را می‌خوردم و زنده ماندم. امروز هم نیم ساعت پیش از رسیدن مأمور شما، نان خورده بودم. پادشاه تعجب کرد و نخست به غلام دستور داد به حمام برود و سپس به مأموران دستور داد به شهر بروند و کسی را که هرروز داخل رودخانه نان می‌اندازد، پیدا کنند و بیاورند.

ساعتی بعد مأموران با مردی نزد پادشاه آمدند. پادشاه گفت: ایشان است؟ مأموران گفتند: بلی. پادشاه رو به مرد کرد و گفت: شما هستی؟ مرد گفت: بلی. پادشاه برخاست و او را در آغوش گرفت و گفت: چند وقت است که این کار را می‌کنی؟ مرد گفت: یک سال. پادشاه گفت: چرا؟ مرد گفت: از قدیم گفته اند تو نیکی می‌کن و در دجله انداز، که ایزد در بیابانت دهد باز. پادشاه گفت: از قدیم چنین چیزی نگفته اند.

این جمله از این به بعد است که به ضرب المثل تبدیل خواهد شد. مرد گفت: در این حد وارد نیستم. پادشاه گفت: عیب ندارد. وی سپس افزود: من به پاس این حرکت قشنگ تو که موجب شد غلام من زنده بماند، به تو یک مزرعه و یک باغ و یک خانه و یک ویلا می‌بخشم. در این لحظه غلام نیز از حمام بیرون آمد و مطربان به افتخار او آهنگ «گل دراومد از حموم، سنبل دراومد از حموم» را در مایه شیش وهشت اجرا کردند.

گزارش خطا
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.
پربازدید
{*Start Google Analytics Code*} <-- End Google Analytics Code -->